به وبلاگ خودتان خوش آمدید. این وب برای یادگیری در لحظات شاد ساخته و پرداخته می شود. پس نظرات خود را فراموش نکنید... از نظرات انتقادی و سازنده خوشحالتر می شویم!!


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آمار مطالب

:: کل مطالب : 126
:: کل نظرات : 259

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 56
:: باردید دیروز : 217
:: بازدید هفته : 273
:: بازدید ماه : 1267
:: بازدید سال : 5669
:: بازدید کلی : 72792

RSS

Powered By
loxblog.Com

بیایید خوب متفاوت باشیم!! همیشه راهی برای بهتر زندگی کردن وجود داره! اگر کمی بیشتر دقت کنیم!

سهم ما چقدره؟
یک شنبه 10 اسفند 1393 ساعت 22:33 | بازدید : 982 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

علامت سوال های تو در تو

 

واقعیت داستان زندگانی ما چیه؟
واقعیتی که برای ما گفته میشه تا چه حد درست و قابل اعتماده؟ اونچه که درباره ی دیگران گفته میشه درسته؟ واقعا آسمون همه جا همین رنگه؟

وقتی تلوزیون خودمونو می بینیم کشورهای غربی دارن به فنا میرن! افت اقتصادی و انواع اعتصاب برای اون ها هست! تجاوز و انواع قتل با تشدید کلامی هرچه بیشتر در اخبار مربوط به کشورهای خارجی بیداد میکنه! فقر و انحرافات اجتماعی هم به همین شکل و در عوض در داخل همه چیز گل و بلبل و امیدواره!!!

همچنین فرمون طبق سیاست های آینده نگرانه می چرخه، مثلاً همین اواخر معلوم شد که جمعیت ما داره به سمت پیری میره، پس تلوزیون روی ازدواج با هزینه های پایین یا بهترین نماد کلماتی، ازدواج آسان مانور میده و ثمره ی ازدواجی شیرین، کودکانی بازیگوش و زیبا هستن. خانواده ای که توی نون شب مونده و تنها از زندگی دو چیز داره یکی ایمان به بزرگی خدای بزرگ و دیگری امید به این که یه روز خوب میاد و اما سهم کشورهای غربی از این داستان فیلم های خشن، سریال جنایی و مواردی مشابه هست ولی در سمت دیگه، کشورهای آسیایی و به طور خاص کره چند وقتی هست که از قِبَل این ماجرا، سریال هایی گمراه کننده و بسی امیدوارکننده، که کم شباهت به سیستم فعلی ما نیست، ارائه میکنن.

دوستان براتون بگم که توی ماهواره ها برعکس این داستان در قِبال ما صدق میکنه و اون سمتِ تربیونِ اونها همه چیز گل و بلبله و در اینجا همه در حال نابودی هستیم.
ما میگیم که اونها ستمکارن و انواع ظلم در کشورهای دیگه جریان داره و اونها میگن ما اینطور هستیم.

هیچ کاری به این ندارم که کدومِ این افراد دروغ میگن و بسی ریاکاره، که هردو هم باشن دور از ذهن نیست... چنان که می بینیم... من تنها یک مسئله رو باز میکنم و شما خودتون هستید و تمامیت های اعتقادی و ارزشی تون.

شخص ستمکار، کمک کننده بر ظلم و آنکه راضی به ظلم است، هر سه با هم شریک اند.

علی ابن عِمران

این یک حدیث چهار سویه با یک پایان هست.
مسئله: ما توی کدوم قسمت از این حدیث هستیم؟... ما چقدر مسئولیم؟



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کمک های بلاعوض
یک شنبه 10 اسفند 1393 ساعت 19:7 | بازدید : 970 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

درختی در صبح تازه


تا حالا وام بِلاعوض به گوشتون خورده؟ کمک مالی بِلاعوض چی؟ کمک غیرمالی بی هیچ چشمداتی چطور؟

سوال: اگر کسی به ما همچین کمکی کرده باشه لایق این نیست که ازش تشکر بشه؟
تشکر فقط شامل این میشه که بگیم متشکرم؟ دستت درد نکنه؟ لطف بزرگی در حقم کردی؟

در واقع این ها نشانه هایی کلامی از اون آشفته بازار درونی تون هست. بعله ما اینطور ابراز رضایت و خرسندی خودمون رو اعلام می کنیم.

اما درونتون یه اتفاقات دیگه ای هم می افته... رسما این احساسات در ضمیر ناخودآگاهتون جلوه میکنه و خودتونو نسبت به اون شخص مدیون می دونید... البته بحث من این نیست که بگم این احساسات درسته یا باید تعدیل و هدایت بشه، بلکه تنها یک زاویه دید برای درک بهتر داستان بهتون دادم.

واقعیت امر اینکه زمانی که این اتفاق خوشایند برامون می افته، ضمن این که از اون فرد همیشه تشکر میکنیم و همیشه ی همیشه یه ارادتی خاصی به اون داریم،  علاوه بر این حتی در ضمیر ناخودآگاهمون این مورد دور دور میزنه که، مباد کاری کنم ازم برَنجه! کاری نکنم باعث بی احترامی به اون بشه، حتی دیده شده به بچه های اون فرد هم ناخودآگاه محبت خاصی ابراز میشه، البته اگر لایقش باشن.

همه ی اینا بخاطر این اتفاق می افته که می خواید به نوعی جبران کمکی رو کنید که در حق شما شده... به درونتون نگاه کنید... اینطور نیست؟

سوال: کمک فقط چیزی هست که ما در زمان مشکلات بدستشون میاریم؟ حالا به هر روشی و از هرجایی؟!

ما هر روز شاهد یک کمک همیشگی هستیم، همیشه صبحی جدید و همیشه خورشید رو به همون شکلی که هست می بینیم.

این ها کمک های بلاعوضی هستن که خداوند هر روز به ما لیاقتش رو میده... ولی خب ما به این کمک عادت کردیم. ما به کمک های بلاعوض خداوند عادت کردیم.

تا حالا دست های خدا رو تو شادی هاتون دیدید؟

اگر خداوند بر گناهان وعده ی عذاب هم نمی داد، لازم بود بخاطر سپاسگزاری از نعمت هایش نافرمانی نشود.

علی ابن عِمران



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
ادبیات تحریفیِ بنده - شماره دو
جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 1:54 | بازدید : 892 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

سهراب

 

گالشی(1) خواهم دوخت ....
خواهمَش پوشیدن
رد خواهم شد از این رود طویل
می روم آنجا که
نان به قیمت روز خورم

وان درآن آبادی

گالشم را بفروشم به دو شِی(2)
می خرم چند پیاز
تا به نان طعم دهم
چه صفایی دارد
نان و آب و بوی پیاز(3)
مردم آبادی را

می کنم باخبر از این رازم
تا به این سبک کنند
بعد از این نان و نمک خوشمزه
آب را گل نکنید
بخدا مجبوریم
برویم از سر صبح با کوزه
با هزار زور و ثَقَل(4)

با نوای دوز و دغل
یا به روی کول و بغل
آب را از چشمه ی بالادست آریم
یادمان باشد
آب است راز حیات

 

 

(1) گالش یک نوع کفش محسوب میشه که جزو صنایع دستی شماله

(2) منظور دو شاهی

(3) البته این مال قدیماست براشون مهم نبود بوی پیاز بدی یا ادکلن مارک فرانسه... قدیم بیشتر انسانیت آدما مهم بود البته شما یادتون نمیاد اون موقع هارو ...

(4) سنگینی و سختی

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ادبیات تحریفیِ بنده - شماره یک
پنج شنبه 7 اسفند 1393 ساعت 22:33 | بازدید : 902 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

رهروی پیاده

مشکل آنست که آسان نشود

رهرو آنست که گه تند و گهی خسته رود

گر تو نمی پسندی تغییر ده غذا را

.

.

.

گیر ادبیاتی الکی هم ندید به خودم ربط داره

 

 



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پناهگاه
شنبه 2 اسفند 1393 ساعت 14:2 | بازدید : 1008 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

دخترگریان

 

و گاهی...

    این ماییم که پناهی جز دست های خودمان

      از میان آدمیان نداریم.

         این است دردِ ما

            وشاید این...

                قارچ های غربتی است که

                    رویش آنها برای سهراب اهمیتی نداشت...

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قضاوت
جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 3:8 | بازدید : 1288 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

قضاوت زود

زمانی که زود قضاوت کردید،

                  صبر کنید...

تا زمانی که بهتون ثابت نشده

               حرفی نزنید، که بدرجور زخم میکنه.



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
:: برچسب‌ها: قضاوت , قضاوت زود , سکوت , اثبات اشتباه , زخم , زخم زبان , صبر , صبوری ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خودت باش
چهار شنبه 22 بهمن 1393 ساعت 21:59 | بازدید : 1120 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

خودت باش 

 

پشت

هررنگی قایم بشی

بازم خودتی...



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
:: برچسب‌ها: خودت , خودت باش , قایم شدن , قایم نشو , پشت رنگ ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
برای خاطر عاطر او...
پنج شنبه 11 دی 1393 ساعت 23:34 | بازدید : 857 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

بعد از کلی ننوشتن... بخاطر گل روی س.ر این مطلب رو میذارم...

 

زندگی همونقدر که مثل سبد چوبی هست
و مشکلات ما خِش خِش و سرو صدای سبد

 

سبد چوبی بر دوش

 

اما... خلاصه این سبد باید از روی پلی رد بشه که، درون و بیرون و انتهاش اصلا مشخص نیست...

 

پل رویایی

 

من برای شما نقشی قشنگ، از انتهاش میزنم
بهش فکر کنید... تصورش کنید
به تصورتون ارزش بدید
بهش میرسید
من اینکارو کردم جواب داد
جون بدید به تخیلاتتون... از دایره ی مغزتون بیرون میزن، اونجوری که شما میخواید

انشاءالله که کنار هرکسی که دوسش دارید خوش باشید عزیزان

 

آرزوی من و تو

 

 



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
در پناه حق
جمعه 28 شهريور 1388 ساعت 23:36 | بازدید : 944 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

زندگی

    برای ما مانند سبد چوبی ست

           از این همه سهم ما انتهای سبد شد

   صدای خش خش کشیده شدن سبد روی زمین فریادهای ماست

                        فریاد ما نوای خوش برای شماست

                         فریادهای مارا دوایی نیست

                           فریادهای مارا گوشی نیست

                             فریادهای مارا رنجی و رنجشی نیست

                               فریادمان تنها مارا بدرد آورد

                               ما کجاییم؟!؟!! شما کجا؟؟؟

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
انقلاب با کی؟
دو شنبه 17 شهريور 1393 ساعت 1:33 | بازدید : 1057 | نوشته ‌شده به دست ب.ربیعی | ( نظرات )

رفتم رشت...

زنگ زدم به دوستم میگم آقا من اومدم رشت... کجایی یه دونه ببینمت؟

میگه من سبزه میدون (عکس بالا) توی پاساژ بزرگمهر هستم!

گفتم خو صبر کن تا میدون بیام... پاساژ رو بلد نیستم... راهنمایی کن تا بیام پیشت...

خلاصه رسیدم به میدون... یه چرخی هم زدم تا بلکه خودم پیداش کنم این پاساژ رو... نچ ... نتونستم

زنگ زدم رفیقم میگم آقا من الان جلو پاساژ علاالدین هستم کجا باید بیام؟

میگه: نه آقا اون میره سمت لاکانی بیا اینور...

قیافه ی من:       

حالا تراوشات مغزی منو داشته باش...

(چی؟ چی میگه؟ بیا اینور؟ کدوم وَر؟ اینور کجاست؟ اصلا تو کجایی که بیام اونور؟)

میگم خو حالا کجایی تا بیام... من الان جلوی این پاساژم کدوم سمتی باید بیام اونجا؟

میگه بیا اینور....

   آخه تو کدوم وریــــــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا آخه چرا با من اینکارو میکنی؟

چرا آخه میذاریم توی این موقعیتا؟؟؟

 

بد نیست گاهی یاد بگیریم درست آدرس دادن رو... شاید روزی خودمون گم شدیم!

 



:: موضوعات مرتبط: درد شخصی (ناپخته گفته ها) , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0